سال 62 کلاس اول من شروع شد. مدرسه ما 48 کلاس داشت و حداقل در هر کلاس 30 نفر بودند در دو شیفت بودند. در هر شیفت مدرسه، ما حدود 1500 نفر بودیم. زنگ های تفریح اوج آنتالپی و بی نظمی بود. 1500 نفر در حیاط مدرسه بودند و در طی 10 تا 15 دقیقه زنگ تفریح هر کسی به کاری مشغول بود. قلعه از رایج ترین بازی ها در مدرسه بود و ویژگی این بازی هم معلوم است دویدن برای این که توسط گروه دیگر دستگیر نشوی. در این وضعیت در یک لحظه شاید 500 نفر در حال دویدن بودند و عده زیادی هم در صف دستشویی و آب خوری!
کادر مدیریتی مدرسه برای کنترل بچه ها و جلوگیری از دویدن آن ها عاجز بود. هر قدر خواهش و التماس می کردند کسی به این چیزها توجه نمی کرد. مدرسه ما هم مانند بقیه مدرسه یک مدیر داشت و چند ناظم. آخرش هم نفهمیدم که چند ناظم داشت اما از ویژگی های ناظم ها این بود که در زنگ تفریح هر کدام یک شلنگ 30 سانتی در دست داشت و هر کسی را که می دوید دنبال می کردند و با شلنگ می زدند! این شلنگ معمولا اندام های پشتی را در مورد هدف قرار می داد و بدجوری کبود می کرد. گاهی که دست ناظم به محصلان گریزپا نمی رسید این شلنگ به سمت شان پرتاب می شد. یعنی در این بازی قلعه هم ناگریز از فرار از دست گروه رقیب بودی و هم به دنبال مفرری برای شلنگ نخوردن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر