۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

قیمت دلار، تاریخ یا خاطره


ملتی که نتواند از گذشته خود درس بگیرد، محکوم به فناست.
این نوشته ها + ، + برای من ترسیم کننده گذشته ای نه چندان دور است. اواخر سال 73 و اوایل سال 74، قیمت دلار هر روز بالا می رفت. قیمت دلار در طی چند ماه از 300 تومان به 700 تومان رسید. مردم شب ها می رفتند در مقابل بانک ها صف می کشیدند تا بتوانند سهمیه 5000 دلاری خود را بگیرند. آن زمان ما دانش آموز سال چهارم بودیم و برای کنکور مرحله اول آماده می شدیم. هر کس که به ما می رسید و درس خواندن ما را می دید، به طعنه و کنایه می گفت اگر دلار فروش شوید بهتر از مهندس شدن است. قیمت دلار هم هر روز بالاتر می رفت. شایع شده بود که کلینتون رییس جمهور وقت امریکا، در یک فیلم تبلیغاتی، در یک دست یک اسکناس هزار تومانی و در دست دیگر یک اسکناس یک دلاری گرفته و گفته قیمت این دو باید برابر شود و از این جهت کنترل قیمت ارز برای نظام حیثیتی شده!
بعدتر حتی قیمت تا 900 تومان هم بالا رفت اما با امنیتی شدن موضوع، دوباره قیمت ها ارزان تر از 700 تومان شد. کار تا جایی بالا گرفته بود که ماموران هر کسی که می خواست ارز را در بازار آزاد بفروشد، دستگیر می کردند و تنها کانال تعریف شده برای خرید و فروش ارز تنها شعب ارزی بانک ها بودند. 
و حالا گویا این اتفاق دوباره در حال تکرار است. تکرار وقایع و روندهای 15 سال قبل!

۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

خورخه

از ونزوئلا آمده، نامش خورخه و در برلین دانشجوست. می گوید 80 درصد مردم کشورش فقیر هستند و 20 درصد خیلی پولدار. تفریح غالب مردم فقیر تماشای تلویزیون است و حاضرند در عین بی پولی، هزینه زیادی بابت خرید تلویزیون ها لوکس مانند LED کنند. شیر در کشورش خیلی گران است و البته دو نرخی است. یک قیمت دولتی دارد و قیمت بازار آزاد که 4 برابر قیمت دولتی است. نرخ ارز هم همین طور است. یک یورو به نرخ دولتی 3000 واحد پولی ونزوئلا مبادله می شود و در بازار آزاد 10000 واحد پولی. به دلیل این اختلاف قیمت ها و جلوگیری از هر گونه سو استفاده احتمالی، دولت هزار و یک مکانیزم کنترلی قرار داده است. مهم ترین منبع درآمد کشورشان نفت است و همان گرفتاری های ایران را به عنوان یک کشور نفتی دارند.
خورخه برای تامین هزینه زندگی در برلین، یک کامیون به ارزش 17 هزار یورو در کشورش خریده و همان جا هم اجاره داده است و ماهانه 2 هزار یورو از محل آن درآمد دارد. 
به دلیل روابط دوستانه ایران و ونزوئلا، نرخ تعرفه واردات کالا به ونزوئلا از ایران 2 درصد تعیین شده است. پیشنهاد خورخه راه اندازی یک بیزینس صادرات کالا از ایران به کشورش بود، منتها تقریبا هیچ کالایی پیدا نکردیم که حتی با تعرفه 2 درصد، در آن جا نسبت به رقبا ارزان تر باشد. مملکته داریم؟

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

استراتژی و امید

یک استادی داریم که استراتژی درس می دهد و مدیر دپارتمان استراتژی شرکت مخابرات آلمان است. در جلسه معارفه اساتید بودیم و چند دقیقه ای فرصت شد تا با هم گفتگو کنیم. گفت که شما ایرانی ها متفکران خیلی بزرگی دارید. شماها می توانید به سرعت رشد کنید. گفت می دانم که محدودیت ها برای شما زیاد است اما استراتژی یعنی همین که شما بتوانید مسیر موفقیت را از بین موانع پیدا کنید. به عنوان مثال شرکت سامسونگ تا 10 سال پیش در اروپا شناخته شده نبود و تا 20 سال پیش این شرکت اصلا وجود نداشت، اما این شرکت الان هر روز در حال توسعه و موفقیت است. این ها باید الگوهای ما باشند برای این که بتوانیم در یک دنیای پررقابت تلاش کنیم و استراتژی را پیدا کنیم. 
جواب من این بود که حرفت درست است اما بالاخره نبود زیرساخت و برخی از عوامل خود به خود، مشکل ایجاد می کنند و بستر رشد را سخت تر می کنند. مثلا همین سامسونگی که می گویی، اگر به جای کره در افغانستان بود، احتمالا 10 ساله به این جا نمی رسید و شاید دیرتر می رسید. 
گفت که این حرف ها را قبول دارم اما ما در آلمانی یک ضرب المثلی داریم که می گوییم آستین هایت را بالا بزن و از مشکلات نترس و بهترین راه را برای خودت پیدا کن، شما هم در ایران می توانید همین طور باشید. ابتدا برای شخص خودتان استراتژی و راه های مطلوب را پیدا کنید و بعد برای سازمان ها. گفت فرض کن که من به جای آلمان در مغولستان متولد شده بودم، آن موقع باید چه می کردم. می گفتم چون من مغول هستم نمی توانم کاری بکنم و همین طور سرجای خودم می ماندم. البته که نه! باید حرکت کرد و راه های مناسب را پیدا کرد. در آخر هم توصیه کرد که امید را از دست ندهید و فکر کنید، استراتژی داشته باشد و تلاش کنید. 
تا چند ساعتی بعد از این صحبت ها، یک گلوله انرژی بودم!

پی نوشت: این نوشتار در مورد منطق امید خواندنی است.  لینک