۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

برداشت هایی از برلین: 35- خدمات شرکت های مخابراتی


یک شرکت که خدمات تلفن و اینترنت ارائه می کند، برای رقابت با شرکت هایی که خدمات تلفن اینترنتی، خدماتی دیگری هم به مشتریانش عرضه می کند. می توانی 15 یورو به صورت ماهانه پرداخت کنی و هر قدر که می خواهی با کشورهای اروپا، امریکا، کانادا، استرالیا صحبت کنی و هزینه آن معادل تلفن ثابت داخل شهری است. یعنی این طوری فرقی نمی کند که وقت به جایی زنگ می زنی، به فرد دیگری در برلین باشد یا امریکا یا بقیه جاها. این خدمات حتی شامل ترکیه هم می شود. اگر برای ایران هم این خدمات بود، ....

۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه


این شعر را هر از چندی با صدای نامجو گوش می کنم. زیبا و دلنشین خوانده. دانلود

ای ساربان، ای کاروان، لیلای من کجا می بری
با بردن لیلای من، جان و دل مرا می بری


ای ساربان کجا می روی، لیلای من چرا می بری
ای ساربان کجا می روی، لیلای من چرا می بری


در بستن، پیمان ما، تنها گواه ما، شد خدا
تا این جهان برپا بود این عشق ما بماند بجا


ای ساربان کجا می روی، لیلای من چرا می بری
ای ساربان کجا می روی، لیلای من چرا می بری


تمامی دینم به دنیای فانی
شراره عشقی که شد زندگانی


بیاد یاری، خوشا قطره اشکی
بسوز عشقی، خوشا زندگانی


همیشه خدایا محبت دلها
به دلها بباران بسان دل ما


که لیلی و مجنون فسانه شود
حکایت ما جاودانه شود


تو اکنون زعشفم گریزانی
غمم را زچشمم نمی خوانی
از این غم چه حالم نمی دانی
پس از تو نمونم برای خدا


تو مرگ دلم را ببین و برو
چو طوفان سختی زشاخه غم
گل هستی را بچین و برو


که هستم من آن تک درختی که در پای طوفان نشسته
همه شاخه های وجودش زخشم طبیعت شکسته


ای ساربان ای کاروان لیلای من کجا می بری
با بردن لیلای من جان و دل مرا می بری
ای ساربان کجا می روی لیلای من چرا می بری

خرید در برلین

1- به یک فروشگاه آلمانی می روم. مبلغم خرید 49 سنت است. پولش را با کارت می دهم. فروشنده هم از من تشکر می کند.
2- به فروشگاه ایرانی خاورمیانه می روم تا یک کیلو برنج بخرم. 20 یورو می دهم، تا 2.5 یورو کم کند. فروشنده که ایرانی است کلی سرم غرغر می کند که "آقا پول خرد بده. از صبح تا بحال هر کس آمده اسکناس داده، امروز کسی پول خرد نداره چرا؟"
3- به رستوران ایرانی حافظ می روم تا ناهار بخوریم. دوستم می خواهد پول غذایش را با کارت بدهد. طرف ایرانی در رستوران میگه آقا ما واسه زیر 10 یورو کارت نمی کشیم.
4- همین!

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

برداشت هایی از برلین: 34- کلاس زبان

حضور در کلاس زبان چه در ایران و چه در اینجا برایم جالب بوده و باعث شده تا اطلاعات جالبی از افراد حاضر در کلاس به دست بیاورم. در کلاس آلمانی هم اطلاعات جالبی از هم کلاسی هایم به دست آورده ام:
- پاسکال: 31 ساله و اهل فرانسه است و در پاریس مهمان دار هتل بوده. از کارش ناراضی بوده و برای کار به برلین آمده است. حدود 3 هفته است که آمده و انگلیسی را به خوبی صحبت می کند. می خواهد در یک رستوران کار پیدا کند. یکی از کارهایی که به او پیشنهاد شده است این است که در آشپزخانه یک رستوران، کار کند. سرآشپز رستوران آلمانی است و انگلیسی هم بلد است و کارگران آشپزخانه فرانسوی هستند و ان ها انگلیسی نمی دانند. نقش پاسکال این خواهد بود که ارتباط بین سرآشپز و اهالی آشپزخانه را برقرار کند.
- شائوچنگ: 21 ساله است و از چین آمده. روز اول که دیدمش، از رویش موهای صورتش فکر کردم 15 ساله است و تازه در اول دوران بلوغ است. انگلیسی بلد نیست و فقط چینی می داند. در یک رستوران چینی کار می کند و شغلش هم بارمن (Barman) است و چای و قهوه و سایر نوشیدنی های مجاز و غیرمجاز را سرو می کند. تفریحش بازی های کامپیوتری و در زنگ های تفریح با موبایلش بازی می کند. همه روزهای هفته را کار می کند. کلمات آلمانی را به سختی ادا می کند.
- پیتر: از مسکو آمده و 32 سال دارد. اینجا دانشجوی طراحی بازی های کامپیوتری است. از ویژگی های او این است که لباس های رنگارنگ می پوشد. کفش کاملا زرد، شلوار مخمل قرمز گوجه ای، بلوز سبز چمنی، کاپشن آبی فیروزه ای، شال گردن بنفش و کلاه سرخابی رنگ لباس های پیتر است.
- ر: ایرانی است و 29 ساله. از دیپلم به بعد یونان بوده و اقامت دائم یونان را دارد. هیکل درستی دارد و بدن سازی کار می کند. در یونان بادی گارد بوده و ماهانه 2500 تا 3000 یورو درآمد داشته. در برلین معمولا با تاکسی تردد می کند. هدفش رفتن به کاناداست. در برلین آلمانی می خواند تا بتواند کار پیدا کند. می گوید همه چیز پول نیست.

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

برداشت تصویری از برلین


این آلمانی خود را به شکل نازی ها در آورده و 2 یورو می گیره تا روی صندلی بشینی و باهاش عکس بگیری
سمت راستی یک مانکن است

ایشون هم پول میگیرند و با مردم عکس می گیرند

۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

برداشت هایی از برلین: 33- یک ایتالیایی

فرانچسکو از اهالی میلان است و سه ماه است که به برلین آمده تا بتواند شغل مناسبی پیدا کند و با هم در کلاس اکابر آلمانی مشغول تحصیل هستیم. در میلان کار پیدا نکرده و برای تامین هزینه های زندگی خود، در یک پیتزا فروشی ایتالیایی در برلین کار می کند. هر شب، حدود 400 تا پیتزا درست می کنند و خیلی از کارش راضی نیست. می خواهد آلمانی یاد بگیرد، تا کارهایی با درآمد حدود 1200 یورو در ماه پیدا کند. فرقی هم ندارد چه کاری باشد، از رستوران برای هر روز، 20 یورو حقوق می گیرد که ماهانه می شود بین 500 تا 600 یورو. ماهی 200 تا برای کلاس زبان می دهد، 250 تا هم برای اجاره خانه و با 150 تا بقیه امورات زندگی را می گذراند.
پدرش در آنسالدو انرجیا ایتالیا کار می کند و چند سالی را هم در تهران و مشهد بوده. به من می گفت، تهران خیلی شهر قشنگی است. من تو دلم گفتم، یا معنی قشنگ را نمی فهمد یا میلان را ندیده که فکر می کند، تهران شهر قشنگی است.

برداشت هایی از برلین: 32- یک زوج کره ای

با سیک زوج کره ای آشنا شده ایم که از انگلیسی صحبت کردن ما کف کرده اند و همیشه با تعجب می پرسند، شما واقعا انگلیسی را در ایران یاد گرفته اید؟
یک بار ما با تعجب پرسیدیم که مگه شما کجا یاد گرفتید؟
جواب دادند برای یادگیری انگلیسی چند سالی به کانادا رفتیم و حالا برای یادگیری آلمانی به برلین آمده ایم.
این کره ای ها، از این که ما شرکت هایی مثل ال-جی، سامسونگ، هیوندای و کیا و ... را می شناسیم و محصولاتشان را در ایران مصرف می کنیم، خیلی خوشحال هستند.
در مورد جومونگ و یانگوم هم پرسیدیم، اصلا این ها را نمی شناختند.

در ادامه یک نفر کره ای دیگر را هم دیدیم که ایشان هم انگلیسی را لندن یاد گرفته و باز همین سوال را از ما پرسید. انگار که تو کشور کره کلاس زبان وجود نداره.

۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

شصتمین جشنواره فیلم برلین

شصتمین جشنواره فیلم برلین این روزها در حال برگزاری است و شهر شلوغ تر از قبل شده است. کلی خارجی می بینی که برای دیدن فیلم های جشنواره آمده اند. چهره شهر هم تغییر کرده است و در جاهای مختلف شهر، تصویر اهالی سینما را زده اند. مثلا در یکی از محل های اصلی شهر، تصویر، کیارستمی را زده بودند. دیشب هم عکس سمیرا مخملباف را زده بودند. دیروز هم بازیگران هالیود مانند دی کاپریو به برلین آمده بودند و مراسم فرش قرمز با حضور آن ها برگزار شد.
خرید بلیت ها جشنواره از طریق وب سایت و پرداخت الکترونیک مقدور است. +
تصمیم داشتیم یک یا چند فیلم آمریکایی با بازی بازیگران معروف هالیودی را برویم که متاسفانه بلیت ها در همان اول جشنواره فروش رفته بود. شاید سال بعد!

دو ماه در برلین

حدود 2 ماهی است که به برلین آمده ام. برای خودم می چرخم و جاهای مختلف را می بینم و از دست آوردهای یک کشور توسعه یافته یاد می گیرم و لذت می برم. این ها مشکلات خاص خودشان را دارند اما به مرور یاد گرفته اند که چگونه مشکلات را حل کنند. این دو ماهی که آمده ام، سرم شلوغ بوده و بی کار نبوده ام. در حالی که عملا کار و باری هم به جهت درآمدزایی نداشته ام، اما سرم شلوغ بوده است. در طی این مدت این کارها را کرده ام:
- 2 ماه کار و فعالیت روزانه نکرده ام. بعد از حدود 10 سال کار رسمی و 15 سال کار از دوران دانشجویی و ... حالا مدتی است که از نظر کاری استراحت می کنم. روزهای خوشی است. همین که مجبور نیستی با آدم های مختلف سر و کله بزنی و آن ها را با ادبیات مختلف توجیه کنی، خودش خوب است. البته از دوستان گرمابه و گلستان خودم دور افتاده ام و فرصتی برای گفتگو با آن ها ندارم که این مهم ترین و بدترین چیز است.
- کلی از کارهایی که روزی گذاشته بودم که انجام دهم، دارم انجام می دهم. سعی می کنم روزی یک فیلم ببینم، کتاب 504 را بخوانم و مقالات مختلفی که قبلا فرصتی برای مطالعه ان ها نبود، بخوانم. دسترسی ام به بانک مقالات ISI این فرصت را برایم فراهم کرده که مقالات کاربردی را به راحتی داشته باشم و بخوانم.
- کلاس زبان آلمانی را شروع کرده ام و روزی 3 ساعت به کلاس می روم. تصمیم گرفتم که خودم را به سطح محاوره روزمره برسانم.
- از خیر درس خواندن در آلمان به زبان آلمانی گذشته ام و برنامه های دیگری را مدنظر دارم.
- اینترنت بازی قبلا هم داشتم و حالا هم دارم و این بار با سرعت بالاتر. مثلا یک فیلم می بینم و در همان زمان فیلم دیگری را برای روز بعد دانلود می کنم. +
-  در کوتاه مدت این کارها را خوب می دانم، اما در دراز مدت باید افرادی را پیدا کنم که با آن ها هم زبان باشم و بتوانیم با هم گفتگوهای عمیق و مفصل در فلسفه و هنر و ادبیات و اقتصاد و حوزه های معرفت شناختی داشته باشیم. در برلین حدود 25 تا 30 هزار ایرانی هستند، منتها برداشتم این است که کمتر حاضرند با هم باشند. باید افرادی را در این حوزه ها بیابم و صحبت کنم. در ایران تعدادی دوست و همکار داشتم که برای این جور گفتگوها پایه بودند، اما پایه ای ندارم.
- یکی از کارهایی که دوست داشتم انجام دهم و کمتر انجام می دادم، مطالعه مباحث تئوریک در حوزه های معرفتی بود. الان این فرصت دارم که هر روز چند تایی بخوانم و حض وافر ببرم. +
- از فضای ایران فاصله گرفته ام. با این که اخبار را به صورت کامل رصد می کنم منتها چون در همان اتمسفر نیستم، حس ملموسی از ایران ندارم. مثلا فیلترینگ و ... خیلی ملموس نیستند.
- استایل زندگی ما در هزینه کردن هم عوض شده است. قبلا نه این که بدون حساب و کتاب خرج می کردیم، ولی خیلی هم به هزینه ها حساسیت نداشتیم. اما حالا رویکرد در کمینه کردن هزینه هاست. این روش زندگی خیلی به استایل زندگی در زمان دانشجویی نزدیک شده است.

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

تحریم در برلین


پرده اول: 

حساب بانکی هم از چندین روز قبل مسدود شده است. از بانک ایمیل زده اند که هر چه سریع تر به بانک مراجعه کنید. به بانک میروم و مسوول محترم با عذرخواهی می گوید چون شما ایرانی هستید، باید به تعدادی از سوال ها جواب دهید تا بتوانیم حساب بانکی شما را باز کنیم و بعد هم این سوال ها را به صورت کتبی به ایشان جواب می دهم: رشته دانشگاه، چند سال در آلمان اقامت خواهیم داشت، شغل پدر و مادر، محل تامین هزینه های زندگی (برای اطمینان از این که از سازمان های تحریم شده یا تروریستی حمایت نخواهیم شد.) مسوول مربوطه باز هم عذرخواهی می کند و چون جواب ها را گرفته، حساب بانکی را باز می کند.



پرده دوم:

از بانک خارج می شوم و سوار مترو می شوم. در قطارهای مترو، مانیتورهایی هستند که اخبار و تبلیغات پخش می کند. عکس و خبری از مدونا را پخش می کند و بعد تصویر و گفتارهای الف.نون. که در مورد غنی سازی و ادامه فعالیت های هسته ای سخن گفته است. اتفاقا چند نفری را هم می بینم که با دست مانیتور را به هم نشان می دهند. حق هم دارند، داشتند مدونا را تماشا می کردند و ناگهان چهره این بابا را دیدند. حالا محاسبه این که چند نفر آن روز این تصاویر را دیدند و اخبار جدید ایران را به عنوان کشور هسته ای گرفتند، بماند.



پرده سوم:

با خودم فکر می کنم، که ما ملت نگون بختی هستیم. حتی اگر بخواهیم چند هزار کیلومتر آن طرف تر از ایران زندگی کنیم، باز هم باید تاوان کارهای دیگران در ایران را بدهیم. با خودم فکر می کنم، چی می شد، بگویم ما برای ایران زمان خاتمی هستیم، ما متعلق به ایران آن موقع هستیم. اگر هم نمی شود، چطور می توان از حصار این ملیت ایرانی خارج شد و ملیت دیگری را جایگزین کرد. ترک، تاجیک، گینه، نیجر، مکزیک و ... چه فرقی دارد، فقط نام ایران در پرونده ات نباشد، کفایت می کند. ایرانی که باشی، در کشور خودت باید کتک و فحش بخوری و ناسزا بشنوی و در خارج از ایران هم بی احترامی! این ایرانی بودن چه سودی به حال ما دارد؟

۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

برداشت تصویری از برلین


خانمی که در مترو نشسته و با خیال راحت بافتنی می بافد


تصویری از یک خیار! قیمت: 79 سنت، وزن: 500 گرم

چند نکته

1- ظاهرا مشکلی برای ارائه نظر پیش آمده بود، که با تذکر دوستان حل شد.

2- از این پس سعی خواهم کرد، برداشت های تصویری هم از برلین ارائه کنم.

3- قبلن پستی نوشته بودم در مورد قیمت آب و بازیافت که بعدن متوجه شدم، برداشتم نادرست بوده است. به این صورت که وقتی آب را در اینجا می خری، 1.14 یورو بابت یک بکس آب پرداخت می کنی و 1.5 یورو هم برای بازیافت باید پرداخت کنی. بعد از مصرف آب ها، آن ها در دستگاه بازیافت می اندازی و به همان 1.5 یوروی اولیه را دریافت می کنی.

برداشت هایی از برلین- 31: در کلاس زبان

یک همکلاسی کره جنوبی داریم به نام انگ شوم.
معلم: بگو زیبن
انگ شوم: جیبن

معلم: بگو زیبن
انگ شوم: جیبن

معلم: بابا بگو زیبن
انگ شوم: ژیبن
اشکال از این انگ شوم نیست، این کره ای ها تا بحال ز را تلفظ نکرده اند، چون در حروفشان همچین چیزی ندارند.
مثلا Z میگه جت. به ZOO میگه جو. به زایتونگ (روزنامه) میگه جایتونگ.

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

برداشت هایی از برلین: 30- کلاس زبان آلمانی

چند وقتی است که کلاس آلمانی می روم. هم کلاسی هایم از کشورهای مختلفی هستند. کره، چین، بلغارستان، روسیه، فرانسه، اسپانیا، مکزیک، هند، امریکا، سوریه ملیت های هم کلاسی هایم است. کلاس هم به مانند کلاس های نهضت سوادآموزی می ماند، کسی چیزی بلد نیست و معلم بیچاره که اصرار زیادی دارد تا فقط آلمانی حرف بزند، مجبور است با هزار ایما و اشاره معنا را برساند. تعدادی هستند که اصلا انگلیسی هم نمی دانند و فقط زبان مادری خود را بلد هستند و در این حالت ارتباط برقرار کردن در حد زبان حرکات بدن است. انگیزه های شرکت کنندگان در کلاس متفاوت و جالب است. چند مورد را می دانم که بعدا خواهم نوشت.

برداشت هایی از برلین: 29- لباس مارک دار

پارسال سفری به کیش داشتم و از نمایندگی تامی یک بلوز و یک پیراهن خریدم هر یک به 12 هزار تومان. فروشنده می گفت ما نمایندگی تامی هستیم و این تامی های ما، درجه 1 نیستند و درجه 2 هستند. بلوز تامی را امسال در برلین می پوشم. مارک تامی هم بر روی بلوز هست. به چند نمایندگی تامی در برلین که سرک کشیدم، نه نشانی از این بلوز و پیراهن خودم دیدم و نه شباهتی با قیمت های آن ها. قیمت محصولات تامی، از حداقل 100 یورو شروع می شود و گاهی در حراج ها با 40-50 درصد تخفیف به 60 یورو می رسد. از جاهایی که در تهران نمایندگی تامی بودند فقط فروشگاه میدان محسنی و تندیس تجریش را دیده بودم که هم این محصولات را داشتند و هم قیمت ها مشابه اینجا بود.

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

دهه فجر 88

دستگیری ها و بگیر و ببندهای دهه فجر امسال، آدم را یاد بیانیه میرحسین بعد از 13 آبان می اندازد: "آن روز با خود فکر کردم، حتی اگر امروز یک نفر هم بیرون نیاید باز هم ما پیروزیم."

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

روز وداع

روز آخر که می خواستم از شرکت جدا شوم و به سفر برلین بیایم، دوستان و همکاران لطف کرده بودند و برنامه ای برای خداحافظی ترتیب داده بودند. من از بیرون وارد اتاق شدم و جمع انبوهی را دیدم. یکی از دوستان به شوخی گفت، "خداییش خیلی برات مایه گذاشتند که آمده اند، اگر ما بودیم هیشکی نمی آمد." خندیدم و بعد فکر کردم دیدم راست می گوید. بعد هم برنامه شروع شد و خطیب مجلس شروع به سخن کرد و بعد تعدادی از دوستان و همکاران به سان واعظان، در مجلس ترحیم –فقدان همسری مهربان و پدری فداکار- شروع به سخن کردند. که مهندسی بود، شرکت دوست و وفادار به ماموریت و چشم انداز شرکت. گاهی فکر می کرد و فکرهایش خوب بود. با چند تایی، سابقه دوستی و آشنایی قبل از حضور در شرکت را داشتم. با یکی 11 سال قبلش در سفری به اراک همراه بودم و با دو نفر دیگر در شرکت های قبلی رفیق گرمابه و گلستان. چند تایی را هم خودم مصاحبه استخدام کرده بودم و شرط استخدامشان نرفتن به خارج از کشور و سایر موارد بود.
خلاصه که تا توانستند در مناقب این عزیز که در حال رفتن بود سخن راندند. چند تایی هم خیلی متاثر بودند و ناراحتی و بغض در چهره شان موج می زد. خودم هم دست آخر اسیر احساسات شده بودم و توان سخن گفتن نداشتم. بعد هم برنامه پذیرایی از حضار بود و دادن هدیه خداحافظی. بابت هدیه که من همیشه دعاشان می کنم. این روزها زیاد به کارم می آید. سرانجام کار هم چند عکسی با هم گرفتیم و با این که به جهت آنفولانزای خوکی قرار بر دیده بوسی نبود، با چند تایی هم دیده بوسی کردیم و جدا شدیم.
در شرکت همکاران و دوستان خوبی داشتم. گاه به گاه یادشان می کنم.

رفتار خوشه ها

داستان خوشه ها در ایران چندی است جدی شده و کلی هم جوک و طنز در مورد آن درست شده. بدترین حالت هم این است که قرار است این پرداخت ها به خوشه ها متفاوت باشه.
اگر فرض کنیم که در یک واحد آپارتمان مثلا 8 واحدی، 3 واحد خوشه یک، 4 واحد خوشه دو، 2 واحد خوشه سه و یک واحد هم بدون خوشه باشه. حالا وقتی که قرار باشه یارانه ها مستقیم پرداخت بشود و قیمت آب و برق و گاز واقعی باشد، چون کنتورهای مشخص کننده مصرف در آپارتمان ها فقط برای برق است، همه سعی می کنند که حداقل برق رو مصرف کنند. در مقابل، اون واحد بدون خوشه چون هیچ خوشه ای نداشته و پولی هم نمی گیرند و باید پول بیشتری هم پرداخت کند، حسابی آب و گاز مصرف خواهد کرد. خصوصا در جاهایی که گرمایش منزل با بخاری است، ترجیح این می شود که گاز بیشتری مصرف شود و حتی آب بیشتر. یعنی هر چه عدد خوشه بالاتر برود، مصرف هم بالاتر میرود و چون مبنای دقیقی هم برای تفکیک مصرف وجود ندارد، احتمالا دعوا و مرافعه در آپارتمان ها بالا خواهد گرفت. احتمالا پس از مدتی نقطه تعادلی برقرار خواهد شد، اما همه هم ممکن است در ظاهر ادعا کنند که حداقل مصرف را دارند ولی در عمل مصرف بیشتری می کنند. چون می دانند که در هر صورت بخشی از هزینه مصرف آنان، از جیب خوشه کمتره که یارانه بیشتری گرفته است پرداخت خواهد شد.
من که وقتی فکر این برنامه ها در آپارتمان ها می افتم، حسابی می ترسم.

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

برداشت هایی از برلین: 28- درآمد راننده تاکسی

رانندگی تاکسی یکی از مشاغل پر درآمد در برلین است. سوخت تاکسی ها گاز سی ان جی است و غالبا هم ماشین های مدل بالاست. روزی که وارد برلین شدم، سوار یک تاکسی شدم. قبل از سوار شدن، راننده داشت با لپ تاپش ایمیل چک می کرد و اطلاعات خوبی هم از ایران داشت. ماشینش یک بنز SUV بود که فکر کنم قیمتش در ایران حدود 100 میلیون باشد.
رانندگی تاکسی یکی از مشاغلی است که دانشجویان ایرانی به دنبال آن هستند و آخر هفته ها یک شب تا صبح با تاکسی کار می کنند. اگر کسی گواهینامه داشته باشند، به موسسات دارنده تاکسی می رود و تاکسی را برای مدت مشخصی اجاره می کند و در پایان، نیمی از درآمد خود را به موسسه می دهد. درآمد یک شب کار کردن با تاکسی در آخر هفته ها حدود 300 یوروست که 150 یورو برای راننده می ماند. 4 شب تا صبح کار کردن در ماه، هزینه یک ماه فرد را کاملا پوشش می دهد.

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

برداشت هایی از برلین: 27- فیلم آواتار

در برلین، چند سینمای سه بعدی وجود دارد که آواتار و بقیه فیلم های سه بعدی را نمایش می دهند. یکی از سینماهای معروف در برلین cinemaxx است. چند سالن مجزا دارد و آواتار را هم در دو سالن یکی به زبان آلمانی و دیگری به زبان انگلیسی نمایش می دهد. این فیلم را باید فقط به صورت سه بعدی با صدای دالبی دید، تا حداکثر لذت را از تماشای فیلم کسب کرد. فیلمی که سراسر جلوه های ویژه است و عینک سه بعدی این امکان را می دهد که هر وقایع فیلم را به صورت عمیق دریابی.
مدت زمان فیلم 3 ساعت است و 15 دقیقه هم در بین آن استراحت داده می شود که مردم برای تجدید وضو از آن استفاده کنند.
نکاتی هم در مورد سیتما:
قیمت بلیت فیلم آواتار (سه بعدی): 13.5 یورو
قیمت بلیت سایر فیلم ها: حداکثر 11 یورو و روزهای سه شنبه ارزان ترین روز است. برای دانشجوها تخفیف خوبی می دهند و حدود 2 تا 3 یورو ارزان تر است. در روزهای یک شنبه بلیت به صورت گروهی و خانوادگی ارزان تر از بقیه روزهاست. حداقل 5 یورو.
نمایش فیلم ها در سانس های مختلف انجام می شود و بلیت را باید به صورت آن لاین از سایت بخری. در فرآیند خرید، محل نشستن را خودت در سالن تعیین می کنی.
یکسری سانس ها فقط مخصوص آقایان و یکسری دیگر فقط مخصوص خانم هاست.
به جای استفاده از تخمه، تماشاچیان فیلم ها عادت دارند، با ظرف های بزرگ پاپ کورن و نوشابه به سالن بروند. حجم ظرف ها از حداقل 1 لیتر تا 5 لیتر متفاوت است. قیمت ها هم زیاد است. یک پکیج نوشابه و پاپ کورن حداقل 10 یوروست.