۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

افکار پریشان

گاهی اوقات با خودم می اندیشم که این همه له له زدن برای یکسری اصول توسعه فردی سرانجام به کجا خواهد رسید. مثلا اگر مطالعه نکنم و کتاب نخوانم، احساس خسران می کنم. حال آن که می توانم به جای این که همیشه در گوشه ای از ذهنم به این موضوع فکر کنم همچون اکثر مردمان بی خیال این چیزها شوم و راحت زندگی کنم. به جای وقت صرف کردن بابت این چیزها، به صورت مستمر سریال های تلویزیونی دلنوازان و مسافران و جومونگ و ... را دنبال کنم. آخر هفته ها، جاده چالوس و شمال بروم، دائم در مهمانی و پارتی شرکت کنم و بی خیال همه جور برنامه های متفاوت با نرم اجتماع ایرانی شوم.
به جای این که از نداشتن اینترنت پرسرعت و گودر بازی ناراحت باشم، اصلا کامپیوتر هم در خانه نداشته باشم. در شرکتی که کار می کردم، تعداد قابل توجهی از همکارانم تحصیل کرده و فارغ التحصیلان دانشگاه های خوب، حتی در خانه کامپیوتر هم نداشتند و چه برسد به دغدغه اینترنت پرسرعت و دایال آپ.
یا این که به جای آمدن به برلین و دغدغه یادگیری و تجربه کردن زندگی در یک کشور توسعه یافته، خانه و زندگی خود را در ایران می داشتم و الخ. این طوری زندگی کردن، بیشتر حال نمی داد؟

برداشت تصویری از برلین

گلدان سبزی خوردن




۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

نوستالژی بهار تهران

در بهار و اردیبهشت تهران، قدم زدن در ولیعصر از سازمان مدیریت صنعتی و گذشتن از پارک ملت و رسیدن به ونک از یک سو، پیاده رفتن از نشر چشمه به نشر آگاه و گذشتن از کریمخان و بلوار و خیابان فلسطین، بوی درختان یاس و سبزی درختان نوستالژیک ترین حس های فردی است.

برداشت تصویری از برلین

بهار در همه جا زیباست، ایضا در برلین





۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

استراتژي

محدوديت‌هاي وبلاگ نويسي اينقدر داره زياد ميشه كه هر وبلاگي بايد براي خودش يك برنامه ريزي استراتژيك داشته باشه!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

به یاد قیصر

نه چندان بزرگم که کوچک بیابم خودم را


نه آنقدر کوچک که خود را بزرگ


گریز از میانمایگی آرزویی بزرگ است؟

برداشت تصویری از برلین


یک رستوران ایتالیایی

رستوران Vapiano چند شعبه در برلین دارد و غذاهای ایتالیایی سرو می کند. برای سفارش غذا، روبروی آشپز می ایستی و سفارش خود را می دهی. آشپز هم در مقابل خودت غذا را طبخ می کند و تحویل می دهد. برای پیتزا، در مقابل مشتری مواد لازم را روی هم می ریزد و داخل فر قرار می دهد و سپس یک پیجر به دست مشتری می دهد. هر وقت پیتزا آماده شد، پیجر مشتری را فرا می خواند. 

گلدانی که بر روی میز است، تزیینی نیست و به عنوان سبزی خوردن در دسترس مشتری است

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

نامه نویس

بهترین استدلال و سند، که در تاریخ ماندگار خواهد شد و سال ها بعد در تشریح این روزها ارزش رفرنس پیدا می کند، نامه های فعلا 4 تایی اوست. درود بر نوری زاد

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

آرزوی هم زبانی

اگر خدا زبان همه آدم ها را یکسان می کرد آنگاه
این همه بدبختی برای یادگیری زبان غیر مادری وجود نداشت،
هر جای دنیا می رفتی راحت حرف می زدی،
تو شهرهای ایران به خاطر غیربومی بودن، اذیت نمی شدی،
شغل مترجمی ایجاد نمی شد، (مثل مورینیو)
دارالترجمه جمع می شد،
بخشی از مشکلات قومی، قبیله ای حل می شد،
آدم ها به خاطر دانستن زبان دیگر به هم پز نمی دانند و کلمات سایر زبان ها را استفاده نمی کردند،
وقتی دو نفر همشهری می خواستند طوری حرف بزنند که بقیه نفهمند، نمی توانستند به زبان شهرشان حرف بزنند،
وقتی از کسی می پرسیدند: ?How are you نمی گفت: Yes!

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

برداشت هایی از برلین: 45- زندگی و طبیعت

شهرهای آلمان را که از هواپیما نگاه می کنی، بسان باغی می ماند که در بخش هایی از آن خانه ساخته اند و یک شهر را ساخته اند. در نزدیکی خانه ما در برلین، پارکی است که در این روزهای نه چندان گرم، سری به آن بزنیم. عکس های آن را در زیر گذاشته ام. شعف دیدن این مناظر را باید با آواز زیبابی پرندگان در هنگام غروب آفتاب ممزوج کرد و حظ وافر از نعمت های خداوند در این گوشه زمین برد. مردمان این سرزمین هر وقت بخواهند به فاصله چند دقیقه پیاده روی می توانند به جاهایی بروند که تهرانی ها برای دسترسی به این جاها باید شهر دیگری بروند. شاید یکی از دلایلی که مردم هیچ وقت پیر نمی شوند، همین است.














دانلود

می دانم که مسخره است، ولی وقتی می توانی با سرعت 2 مگ دانلود کنی، اینقدر سرخوش می شوی که حس می کنی از خوشحالی داری می میری!

۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

برداشت هایی از برلین: 44- بازار اقلام دست دوم

در شهرهای آلمان، یک بازار فروش اقلام دست دوم وجود دارد که روزهای شنبه و یک شنبه فروشندگان در محل های مقرر بساط خود را پهن می کنند و مردم مشتاق هم به این بازار سر می زنند و خرید می کنند. در برلین این بازار نزدیک رودخانه است. در این بازار هر چیزی را می توان یافت. ازدستگیره های قدیمی درب، نقاشی، صفحه های گرامافون، ظروف چینی و ملامین، وسایل سیم کشی و ... می توان در این بازار مکاره یافت. 







۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

حدس

به گمانم رمان ذوب شده نوشته عباس معروفي به اين دليل 26 سال توقيف بوده كه مميز ارشاد خود را جاي شخصيت زنداني داستان مي‌گذاشته و حالا به اين دليل اجازه چاپ گرفته كه مميز ارشاد، خود را جاي بازجو فرض كرده.

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

زیرنویس منت بار

شبکه سه یک مسابقه فوتبال داخلی را مستقیم پخش می کند، 5 دقیقه آخر بازی اسم آن ها زیرنویس می شود و از آن ها تشکر می شود که برای پخش مستقیم مسابقه زحمت کشیدند. شانس آوردیم مسوولان پخش لیگ اروپا این طوری نیستند.

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

تفاوت مردمان

مردمان یک جامعه دو دسته هستند. دسته اول آن ها که هر کاری دلشان خواست می کنند و هیچ محدودیت ذهنی در امور مدنی ندارند و تنها بازدارنده آن ها، ترس از قانون و جریمه های قانونی است. دسته دوم، کسانی هستند که اگر قانون هم وجود نداشته باشد، باز هم فکر می کنند تنها راه بهتر زیستن رعایت ضوابط و قانون است.
دسته اول، هر طور دلش خواست رانندگی می کند، در هر جایی آشغال می ریزد، هیچ وقت ملاحظه بقیه را ندارد و قید و بندی بر رفتارش نیست. دسته دوم از دیدن رفتارهای دسته اول تئوری مدنیت تولید می کند و رنج می برد. وای از روزی که دسته اول بر دسته دوم حاکم شود.

برداشت تصویری از برلین

یک مغازه اغذیه فروشی 


کپسول آتش نشانی جالب توجه است

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

نام انگلیسی بانک ها

مساله: کدام روش نوشتن نام انگلیسی بانک ها درست است؟ کلمه بانک باید اول باشد یا آخر؟ 




برداشت هایی از برلین: 43- مردمان گرم یا سرد؟

یکی از نکاتی که در مورد مردمان آلمان گفته می شود، سرد بودن این مردم است. در مورد سرد بودن یا گرم بودن از بقیه پرسیده ام که منظور چیست و پاسخم معمولا روابط انسانی و ارتباط برقرار کردن و این جور چیزها بوده است. اما تجربه زندگی در برلین شاید تصویر دیگری را به من نشان داده است. ساختمانی که در آن زندگی می کنیم، حدود 80 واحد آپارتمان دارد، هر بار که فردی را در آن می بینی ابتدا آن ها سلام می کنند و پس از مدتی ما هم دانستیم که ظاهرا این موضوع یک امر فراگیر است. در موارد متعددی، وقتی که یک نفر در حال خارج شدن یا وارد شدن به ساختمان است، زمانی که شما را می بیند که از بیرون و از دور قصد ورود به ساختمان را دارید، در انتظار شما می ایستد و درب را نگه می دارد تا بیایید دیگر نیاز به زنگ زدن یا استفاده از کلید نداشته باشید. حتی وقتی که هر دو دست آدم پر باشد، آن ها آسانسور را هم برای نگه می دارند و تا آدم را راهی نکنند، به دنبال کار خود نمی روند. در موارد دیگر، وقتی که بخواهی به جایی بروی و آدرس را ندانی، آنقدر تلاش می کنند تا به مقصد برسی که شرمنده می شوی. 
بخش دیگر مشاهده در خصوص فروشندگان است. آن ها آموزش دیده اند که به مشتری احترام بگذارند.وقتی به صندوق می روی، ابتدا سلام و روز بخیر می گویند و وقتی پرداخت کردی، از خرید شما تشکر می کنند. اگر در فروشگاه های دیگر بروی که لازم باشد، مثلا کفش یا لباس را امتحان کنی و فروشنده هم باید آن را بیاورد، می توانی آسوده خاطر باشی هر چند بار خواستی امتحان کنی و سرانجام هم اعلام کنی، از خرید منصرف شده ای و مطمئن باشی کسی اعتراض نخواهد کرد و ناراحت نخواهد شد. 

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

رفتار استادیومی


شعار تماشاچیان 12 سال پیش در بازی پرسپولیس و سایپا: (با ریتم استادیومی) علی دایی- علی دایی، در این بازی علی دایی بازیکن پرسپولیس بود. 

شعار تماشاچیان 3 سال پیش بازی در بازی پرسپولیس و سایپا (علی دایی در سایپا مربی و بازیکن بود و پرسپولیس 3- 2 عقب بود): دایی ... (منظور از 3 نقطه همان فحش های استادیومی است.)

شعار تماشاچیان امسال در بازی پرسپولیس و سایپا (علی دایی مربی پرسپولیس است و تیم 2- هیچ عقب): علی دایی- علی دایی

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

برداشت هايي از برلين: 42- نظام اطلاعات حمل و نقل

از ويژگي‌هاي قابل توجه آلمان، نظام حمل و نقل آن است. علاوه بر زيرساخت‌هاي بسيار عالي در اين زمينه‌، نظام اطلاعاتي كارآمدي هم وجود دارد كه اين سيستم را پشتيباني مي‌كند. كاربران سيستم حمل و نقل هم به خوبي مي‌توانند از اين اطلاعات استفاده كنند. مثلا اگر فردي بخواهد از يك نقطه شهر به نقطه ديگري برود، مي‌تواند با مراجعه به سايت BVG كه شبيه شركت مترو تهران است، آدرس مبدا و مقصد، تاريخ و ساعت رفتن خود را در آن وارد كند. خروجي سايت راهنمايي مي‌كند كه فرد به صورت بهينه شده، چه گزينه‌هايي براي رسيدن به مقصد دارد.
به عنوان مثال اگر فردي بخواهد از شمال غربي برلين به جنوب شرقي شهر برود، و آدرس خود را در سايت وارد كند، بر اساس اطلاعات سايت بايد به صورت زير برود. البته اين مسير را به عنوان يك مسير طولاني و سخت در نظر گرفتم.
ابتدا مسير 400 متر را در 10 دقيقه پياده برود.
سوار مترو شده و 36 دقيقه بعد پياده شود.
7 دقيقه بعد در همان ايستگاه منتظر شده، سوار يك قطار شود و 33 دقيقه بعد پياده شود.
11 دقيقه در ايستگاه اتوبوس منتظر شود و 8 دقيقه بعد از اتوبوس پياده شود.



 

۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

واقعا چرا؟

این سایت خبری حدود شش ماه پیش آگهی استخدام یک بانک را به عنوان خبر اعلام کرده، در این مدت 150 نفر در بخش کامنت ها، درخواست کار و شماره تلفن داده اند! + این قاعده برای بقیه آگهی های استخدام نیز برقرار است. +

غروب

اين عكس‌ها را هنگام غروب آفتاب در هواپيما گرفتم.

۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

به یاد اولین روز بعد از تعطیلات نوروز

سال دوم راهنمایی بودیم و حدود 8 ماه قبلش جنگ تمام شده بود. تعطیلات نوروز در آن سال که فقط 2 شبکه بود و هیچ سریال ویژه ای هم برای آن تدارک دیده نمی شد، فقط یک برنامه مستمر روزانه داشت که در قالب برنامه کودک پخش می شد. این برنامه تنها دلخوشی ما بود. -اسمش یادم نیست فقط یادم هست که اکبر عبدی و ایرج طهماسب و حمید جبلی در متن ماجرا بودند.-
روز 14 فروردین که رفتیم مدرسه، پس از از جلو نظام- خبردار کردن، معلم قرآن مدرسه که نامش آقای خرازی بود، بالای منبر رفت و در ادامه پوپولیسم پس از جنگ، همه آن برنامه محبوب ما را زیر سوال برد و گفت این سریال یک اصطلاح خیلی بدی داشت که در آن می گفتند لامصب (لامذهب). خلاصه آن چنان در ذهن ما برنامه های نوروزی را تخریب کرد که وقتی در زنگ های کلاسی معلم ها می پرسیدند تعطیلات چطور بود و چه کردید همه سریع با هم جواب می دادیم که نه اصلا خوب نبود و مگر ندیدید که صبح آقای خرازی در سر صف چه گفت. آن معلمان بیچاره هم هیچ نمی گفتند و ساکت می شدند. 
وقتي به قبل نگاه می کنم، آقای خرازی عجب قدرتی در شستشوی ذهنی ما داشت، ما هم خیلی ببو بودیم. از آن طرف نه آن موقع برنامه ها به درد می خورد، نه حالا! 

۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

واژه های فرانسوی در زبان فارسی


+
آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت،
بتون، بلیت، بیسکویت،
پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک،
تابلو، تراس، تراخم، تمبر، تیراژ، تور، تیپ،
خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته،
رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن،
ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان،
شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون،
فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز،
کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن،
گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه،
لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد،
مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور،
نفت، نمره،
واریس، وازلین، واگن، ویترین، ویرگول،
هاشور، هال، هالتر، هورا
و بسیاری از واژه‌های دیگر

سیر زندگی


یکی از علاقه مندی هایم دانستن خواسته های انسان در چند سال آینده است و این که بدانم مثلا یک انسان 40 ساله به چه چیزهایی فکر می کند و دنیا را چگونه نگاه می کند. این روزها چیزهای جدیدی از این سلوک زندگی کسب کرده ام. 

در نگاه کلان: 
20 تا 25 سالگی: دانشگاه، سربازی، کار
25 تا 30 سالگی: ازدواج
30 تا 35: خرید منزل و خودرو و بچه دار شدن
35 تا 40 سالگی: سبک شدن قسط ها، مسافرت داخلی و خارجی، فکر کردن به خرید خانه دوم، شاید بچه دوم
40 تا 45 سالگی: خرید خانه دوم و اجاره دادن آن، فکر کردن به مدرسه بچه از نوع غیرانتفاعی
45 تا 50 سالگی: بزرگ تر کردن خانه
50 تا 55 سالگی: برنامه ریزی برای دبیرستان و دانشگاه فرزندان، برنامه ریزی برای بازنشستگی و راه انداختن کار جدید
55 تا 60 سالگی: بازنشستگی و کار و بار دوم، فرستادن فرزندان به خانه بخت
در طول این سال ها، اگر اتفاق خاصی نیفتد، کار روزانه همواره برقرار است، هر چند سال یک بار مبلمان و اثاث خانه، عوض می شود، سر زدن به منزل پدران و مادران در آخر هفته ها برقرار است، بچه ها بزرگ می شوند، موها ریخته و سفید می شوند. در همین راستا سریال های پرت و پلای تلویزیونی هم به صورت مستمر دیده می شوند.
با این تصویر کلان از این زندگی، آنچه مهم می شود این است که به صورت خرد و روزانه چه اتفاقی می افتد و سرانجام هر فردی چه خواهد شد. شاخص های چقدر کتاب می خوانی، چقدر ورزش می کنی، چقدر در شغل که داری رشد می کنی، چقدر برای یادگیری تلاش می کنی و ... موارد دیگری هستند که کسی از آدم سوال نمی کند.