۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

رزومه نویسی


برای یکی از شرکت های هلندی یک رزومه کاری برای درخواست کار فرستادم. رزومه ام الهام گرفته از نمونه های فارسی بود که در آن ابتدا هدف از ارسال رزومه، سپس تحصیلات، سوابق کاری و رفرنس ها آمده بود. 
دو روز بعد شرکت محترم در طی یک ایمیل نظر خود را در مورد رزومه کاری ام اعلام کرد و پیشنهاد کرده بود که یک سری نکات را در نوشتن رزومه کاری لحاظ کنم و یک نمونه رزومه خوب هم مثال زده بود. مثلا رزومه را باید طوری نوشت که در آن شاخص های عملکردی آمده باشد و نشان دهد که اگر فرد قابلی هستم، چه کارهایی کرده ام و عملکرد من شاخص های عملکردی را چقدر تغییر داده است. نمونه رزومه +
پیشنهادهایشان برای اصلاح رزومه موارد زیر است.
  • Don’t use objective statements
  • Objective statements focus on what you want (i.e. to obtain a job in the CPG industry), not what the employer wants. Don’t waste valuable real estate on an objective. Use the top of your resume to emphasize your competitive advantage and most relevant skills. Make sure that your resume sells yourself to the hiring in manager in one glance.
  • Don’t include references
  • Employers know that you will provide your references to them at their request. So, don’t waste valuable real estate by stating this fact on your resume. Wait for the appropriate time and place to provide this information and use this space to convince the recruiter that he/she can’t live without you.
  • Use action verbs
  • A resume filled with action verbs gives the impression that you are someone with a “can do” attitude. Your resume vocabulary sends a message of its own. Make sure that message isn’t that you are a passive employee, but a proactive one who will drive results.
  • Don’t date yourself
  • You don’t need to include dates older than 10 years in your resume. If you graduated from college over 10 years ago, simply list the degree and leave off the date. The employer only needs to know that you have it – their focus is on what you have been doing for the last 10 years. If you include dates older than 10 years, an employer might make inferences about your age before they even meet you. Protect yourself from age discrimination and just leave those old dates off.
  • Include a quick synopsis of what you have to offer
  • When an employer glances at your resume, what will they see? A brief summary of who you are and what you have to offer? If not, you might get passed over. We recommend that you grab the hiring managers attention with a brief overview of your most impressive and relevant strengths.
  • Include your first and last name in the file name
  • In order to prevent your resume from getting lost on a hiring manager’s computer, we recommend that you use both your first and last name in the file name of your resume. If you use a generic file name like “Resume{2}”, it makes it difficult for an employer to locate in their “my documents” folder. You should position yourself as the easy to hire candidate – easy to contact with an easy to find resume.

۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

دین موروثی

در کلاس زبان آلمانی بحث دین بود. معلم کلاس وقتی خواست دین های بچه های کلاس را بگوید، به من و سلطان (همکلاسی افغان) و دو نفر از یمن گفت که شما مسلمان هستید و سایرین هم تایید کردند. بعد به دو نفر روس گفت که شما مسیحی ارتدوکس هستید، بعد بر اساس کشور، حدس زد که بقیه پروتستان هستند یا کاتولیک. یک کوبایی هم داریم که به اون گفت باید کمونیست باشد و او هم تایید کرد. به نظرم رسید دانستن دین دیگران بر اساس کشوری که در آن بزرگ شده ای انگار کار ساده ای است و با احتمال بالایی می توان دین افراد را تخمین زد. فراتر از آن، دین میراثی است که همچون زبان مادری به انسان ها می رسد. حالا ما که مدعی کامل ترین دین هستیم، اما طرفداران مسیح هم با احتمال خیلی کمی حاضرند از دین خود دست بردارند و به پیرو بقیه دین ها شوند. در مذهب های اسلام هم همین قاعده بر قرار است.
حالا نظر دکتر سروش را در مورد صورتی بر بی صورتی، انواع دین ورزی، بهتر درک می کنم که می گوید:
"نوع سوم دین ورزی، که در همه ادیان از جمله مسیحیت هم هست، دین ورزی تجربت اندیشانه یا عارفانه یا پیامبرانه است. در این دینداری، پیروان که همان عارفان هستند در اذواق و تجارب باطنی با پیامبر شریک می شوند. آنان دین ورزی خود را از حقوق و فقه شروع نمی کنند. آنان با تجارب باطنی آغاز می کنند و حول این تجارب، لایه ای از فقه و اخلاق می تنند."

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

صدقه

ایران که بودیم هر از چندی برای رفع بلا، صدقه می دادم منتها به دلیل بی اعتمادی به نهادی رسمی در این حوزه، پولی در صندوق ها نمی ریختم. حالا در برلین اگر بخواهم صدقه بدهم، از صندوق های کمیته امداد که خبری نیست و در برخی از ایستگاه های قطار یا مراکز خرید گداهایی هستند که نشسته اند و به انتظار چند سنت چشم امید به رهگذران دارند.
مدتی است که چه ایران باشم یا خارج از ایران ترجیح می دهم که از این روش +  برای پرداخت استفاده کنم. به این نهاد اعتماد بیشتری دارم و پرداختش هم اینترنتی است. می توانم هر وقت و هر مقدار (از یک ریال به بالا) پرداخت کنم.

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

کتابفروشی های برلین

به چند کتاب فروشی در برلین سر زدم. کتابفروشی های چند طبقه با کلی فروشنده های خوش برخورد که همگی انگلیسی را هم به خوبی صحبت می کردند. در چند کتاب فروشی، محل های مخصوصی برای مطالعه درست کرده بودند. و هر که می خواست کتابی را در دست می گرفت و در همان جا یا به صورت نشسته یا درازکش در حال مطالعه بود. آرزو کردم کاش نشر چشمه و آگاه کتاب فروشی های محبوب من در تهران نیز روزی چنین فضایی داشتند. فضای بخش کودکان نیز برای بچه ها، فضای جذابی بود. هم بازی می کردند و هم کتاب انتخاب می کردند و برخی از پدر و مادرها همان جا برای فرزندانشان کتاب می خواندند. 
چند سال پیش در دوسلدورف به یک کتاب فروشی خیلی بزرگ رفته بودم و چون مشعوف شدم رفتم سراغ مدیر کتابفروشی و پرسیدم که می توانم عکس بگیرم. اول پرسید که کجایی هستم. بعد با تعجب نگاه کرد و گفت فکر کنم در کشورتان شما کتابفروشی ندارید، بنابراین می توانی عکس بگیری. بعد با آن که برایش توضیح دادم ما در ایران کتابفروشی داریم گفت پس چرا می خواهی عکس بگیری. خلاصه که این عکس ها را به صورت غیرعلنی گرفتم تا دوباره گرفتار استدلال و منطق آلمانی ها نشوم.





محل مخصوص مطالعه کتاب


محل کتاب های کودکان 3 تا 6 ساله


محل بازی بچه ها


کتاب خواندن مادر برای فرزند
 



۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

زندگی دوگانه

یکی از دوستان ایرانی که دانشجوی دکتراست و در یک فروشگاه کار فروشندگی می کند، یک تویوتا یاریس هاچ بک خریده از دم قسط 50 ماهه ماهی 280 یورو یعنی با بهره 6 درصد سالانه معادل 14 هزار یورو. می گفت اگر نقد می خرید می شد 9 هزار یورو. 
او از شغلش بسیار ناراضی است اما می گوید تنها دلیل کار کردنش خرید ماشین است. می گوید حاضر نیست به ایران برود و کار کند، حتی اگر شغل خیلی خوبی هم داشته باشد. ترجیح می دهد که در آلمان باشد و حتی شده شغل نامناسبی هم داشته باشد، اما زندگی راحت و آرامی داشته باشد. 

معلم زبان آلمانی

معلم این ترم زبان آلمانی خانمی است به نام کریستینا. روز اولی که دیدمش کوله پشتی انداخته بود و با یک شلوار کوتاه آمد وارد کلاس شد. به نظرم خیلی شخصیت پسری آمد که در فیلم آپ است. روش تدریس جالب و متفاوتی دارد. یک توپ دارد که بعضی وقت ها باید آن را به سمت همدیگر پرتاب کنیم و از هم سوال بپرسیم. هم بازی است و هم آموزش.
هم کلاسی هایم نیز برایم جالب هستند. یک زن و شوهر روس داریم که برای 2 ماه ویزا گرفته اند، تا برای تعطیلات بیایند آلمان. خانمِ طراح داخلی است و آمده اند تا دوماه در برلین باشند و در این مدت هم آلمانی یاد بگیرند و هم شهر را بگردند.
یک نفر افغانی داریم که نامش سلطان است. با هم فارسی صحبت می کنیم. 5 سال در لندن زندگی می کرده و مغازه موبایل فروشی داشته، حالا می گوید برای خوشگذارانی آمده برلین. می خواهد مدتی در آلمان زندگی کند و تجربه زندگی در این گوشه دنیا را هم داشته باشد.
سعید و انس دو نفر یمنی هستند که 18 سال سن دارند. آمده اند تا آلمانی یاد بگیرند و بتوانند وارد دانشگاه شوند.

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

شازده کوچولو برای بچه های آلمانی

رفته بودم یک کتابفروشی در برلین. داشتم کتاب های پرفروش کودکان را نگاه می کردم. کتابی بود 10 صفحه ای که در صفحه های سمت چپ، یک جمله قصار از کتاب شازده کوچولو بود و در صفحه  های سمت راست، یک پازل از تصاویر کتاب شازده کوچولو. این کتاب مخصوص کودکان 3 تا 6 سال بود. 



روزهای جام جهانی 2010 در برلین

آنچه از روزهای جام جهانی برداشت کردم، فوتبال ابزاری است جهت وحدت و همبستگی ملی بین آلمانی ها و این که تیمی دارند با قابلیت قهرمانی در جام جهانی و به این تیم افتخار می کنند. به همین دلیل از این شور و نشاط لذت می برند. از بارزترین نشانه های جام جهانی استفاده پرچم آلمان در پنجره خانه ها و ماشین ها بود و به نوعی چهره شهر را تغییر داده بود. برای من خیلی شبیه به روزهای انتخابات 88 بود که تبلیغات به خودروهای شخصی هم کشیده شده بود. عکس هایی از روزهای جام جهانی در اینجاست.

بازی هلند و برزیل در دانشگاه

پرچم آلمان در بالکن خانه ها
خودروهایی که پرچم آلمان
پرچم هایی که بر روی آینه بغل نصب شده است


ویلچری که با پرچم آلمان تزیین شده
جوانان در حال رفتن به تماشای مسابقه آلمان و اسپانیا در اتوبوس

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

FIFA FAN FEST

تصاویری از جریان بازی آلمان و اروگوئه در برلین. جمعیتی که آمده بودند تا مسابقه را با هم نگاه کنند حدود 200 هزار نفر بودند. جالبترین صحنه ها برای من جایی بود که همه با هم پرچم آلمان را تکان می دادند و با ریتم خاصی دویچلند را تشویق می کردند. 
درباره فیفا فن فست: +







۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

بازار تهران

بازار تهران ظاهرا به دلیل اعتصاب تعطیل شده، برای من بازار یک سری مفهوم، گزاره و سمبل را تداعی می کند. در مورد بازار شنیده ام یا می دانم که:
بازار در قبل از انقلاب چند بار تعطیل شد و برای ما در کتاب های تاریخ مدرسه، نماد مبارزه با رژیم ستمشاهی معرفی می شد.
بازار جایی است که عمده کاسب ها در آن خر پول هستند. طیف سنتی جماعت بازاری در محدوده شهدا و میدان خراسان زندگی می کند و طیف جدیدتر در محدوده نیاوران است.
بازاری ها افرادی هستند که در محرم هر سال حسابی خرج می کنند و نذری می دهند. 
بازاری ها در مغازه ها کوچک و بزرگ و قدیمی بازار که به حجره معروف است، حسابی کاسبی می کنند. از یک زیرپله کوچک چندین برابر یک کارمند درآمد کسب می کنند. خواه این حجره در کوچه پس کوچه های عودلاجان باشد، خواه گذر نوروزخان یا زیرزمینی در کوچه مروی.
ابزار اصلی کار بازاری ها تلفن است و خبر دادن به هم و پشتیبانی اطلاعاتی از هم که چه جنسی گران شد یا ارزان شد یا الان چه سیاست فروشی را در لحظه اعمال کنند. 
قبل از این که چند واحد اقتصاد در دانشگاه بخوانیم، از نظر من بازاری ها افرادی رانت خوار و سودجو بودند که به واسطه رشد لحظه ای قیمت ها، خون مردم را در شیشه می کردند و بعد از خواندن اقتصاد فهمیدم که این اقتضای طبیعتشان است.
شنیده بودم که بازاری ها بخش عمده هزینه های انتخاباتی کاندیداها را می پردازند. از چند نفری هم شنیده بودم که یکی از مخالفان رابطه با امریکا این ها هستند چون اجناس را از بازار سیاه و با چند واسطه می آورند و اگر این رابطه درست شود، این واسطه ها هم از نان خوردن می افتند. 
و حالا جماعت بازاری چند روزی است کرکره ها را بالا نمی دهند و میرزاهایشان را به سراغ کارهای متفرقه می فرستند. (در ادبیات بازاری به تحصیلدار می گویند میرزا)
بازاری ها قطعا طبقه فرودست جامعه نیستند. نظر به درآمد خوبشان بعید است که از طبقه متوسط جامعه محسوب شوند. این جماعت پول دارد و با همان حجره های تنگ و کوچک، نبض اقتصاد کشور را در اختیار دارد و به راحتی می تواند چانه زنی کند. چه بسا میزان مالیاتی که یک کارمند بر اساس قانون مالیات ها می پردازد، بیش از مبلغ مالیات یکی از همین حجره باشد که چندین برابر همان کارمند درآمد دارد. اما او به راحتی می تواند اعتصاب کند و کسی هم این اعتصاب را محصول کار بیگانگان نمی داند.

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

آلمانی ها و جام جهانی

برای دیدن مسابقه آلمان و اسپانیا به خیابان Uni 17 برلین که برای این کار تجهیزات شده بود رفتیم. مردم زیادی آمده بودند تا مسابقه را در کنار هم تماشا کنند. ساعت به وقت برلین 20:30 بود و هوا روشن بود. چند ماشین بزرگ هم آمده بودند که تلویزیون سیار با صفحه خیلی بزرگ داشتند. آلمانی ها طوری بازی را نگاه می کردند که گویی در استادیوم نشسته اند و بازی را از نزدیک تماشا می کنند. زمانی که تیم آلمان کرنر می زد، دست هایشان را رو به جلو می گرفتند و یک صدای خاصی از خودشان درمی آوردند. 
بعد از باخت از اسپانیا، عده ای از مردم در شهر راه افتاده بودند و بوق می زدند انگار که تیمشان برده و به فینال رفته اند.






کرنر آلمان و دراز کردن دست ها






مرجع لبنانی

به یک رستوران لبنانی در برلین رفته بودیم. در داخل رستوران تلویزیونی بود که عکس علامه محمد حسین فضل ا... را نشان می داد و قرآن را با صدای عبدالباسط و البته با صوت پایین پخش می کرد. در مدت سه ساعتی که ان جا بودیم همین یک تصویر بود و یک صوت. مغازه های اطراف هم اعلامیه ترحیم برایش زده بودند. خدایش بیامرزاد. 

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

یک رهبر: مارادونا

بازی های آرژانتین را که می دیدم، رفتارهای مارادونا به عنوان یک رهبر از هر چیزی جالبتر می نمود. قبل از هر بازی پیش از ورود به زمین بازی، تک تک بازیکنان را یک ماچ آبدار می کرد. قد کوتاهش مجبورش می کرد که بازیکنش را خم کند و صورتش را ببوسد. نوع لباس پوشیدن و ایستادنش در کنار زمین برای من نشان از پدرخوانده داشت. وقتی تیمش گل می زد، حرکات هیستریک از خود نشان می داد و سعی می کرد کسی را پیدا کند تا در آغوش بگیرد، اما چند باری که دقت کردم، کسی برای این آغوش گرفتن پیدا نمی کرد. بعد از بازی هم می رفت و ستارگانش را بغل می کرد و دوباره یک ماچ آبدار! او رهبری بود که در طول مسابقات، به جز بازی با آلمان، تیمش عقب نبود بنابراین همیشه با غرور در کنار زمین می ایستاد و به تیمش مباهات می کرد. بازی با آلمان اولین بار بود که نقش یک مغلوب را داشت. با این حال، باز هم همان روش قبلی را داشت. 

برلین بعد از بازی آلمان و آرژانتین

بعد از بازی آلمان و آرژانتین، مردم برلین با خوشحالی بیرون آمده بودند و ماشین ها بوق می زدند و پرچم های آلمان را تکان می دادند. خوشحال بودند و وووزیلا می زدند. با خوشحالی عدد 4 را به نشانه برد 4 بر صفر به هم نشان می دادند و می خندیدند. ما بلافاصله بعد از بازی به مرکز شهر رفتیم، در طی چند دقیقه همه جا پر از آدم هایی شد که آمده بودند، پیروزی را جشن بگیرند. فوتبال در این کشور نماد از همسبتگی و افتخار ملی است و هر بردی باعث خوشحالی و وجد مردم می شود. تقریبا از محالات است که روزی ایران بتواند در جام جهانی به نیمه نهایی برسد و ما بخواهیم این گونه خوشحالی کنیم. با خودم مرور می کردم، پارسال ما هم دوست داشتیم که روز 23 خرداد این طوری جشن بگیریم و نشد. این هم عکس هایی از خوشحالی مردم برلین:
در ابتدا ماموران پلیس با تجهیزات زرهی کافی بلافاصله در محل مستقر شدند
آقایی که موهایش را به رنگ پرچم آلمان رنگ کرده
این آقاهه یک با این لوله ها و دف و تنبک صداهای عجیب و غریبی تولید می کرد