از طرف بانک به مناسبت سال نو میلادی یک بسته برای ما ارسال شده بود (برای هرمشتری یک بسته) و در آن نامه ای از طرف مدیر بانک بود که سال نو را تبریک گفته بود و 5 کارت تبریک که تصاویری از جاهای دیدنی برلین به همراه تعدادی برچسب (لیبل) که روی آن نام و آدرس مشتری تایپ شده بود که این برچسب ها را بر روی پاکت نامه چسبانده و برای افرادی که دوست داری، ارسال کنی.
همه این ها را که دیدم یاد متصدی باجه بانک در شرکت در ایران افتادم. آقای آ. که روزگاری طولانی در شرکت بود و هر بار که قرار بود چیزی بین کارکنان توزیع شود مثل آجیل شب عید و آجیل یلدا و ... زنگ می زد و می گفت سهمیه من یادتو نره. یا شب عید انتظار داشت که شرکت برایش عیدی سکه یا کیف چرم تهیه کند یا حتی یک مدتی بود که کفش کار که مخصوص کارکنان خط تولید بود را گرفته بود و از آن استفاده می کرد.
یادم می آید برای این که ایشان را از حضور در باجه بانک در شرکت محروم کنیم، کلی لابی کردیم و با مدیر مالی شخصا مذاکره کردم. با اعضای کمیته انضباطی شرکت صحبت کردم و دست آخر موضوع را به جلسه کمیته حل مساله کشاندیم و آن جا رسما صورت جلسه شد که از شعبه بانک محترم خواسته شود فرد دیگری را جایگزین کند و برای این که به این گرفتاری ها دچار نشویم، قرار شد هر فردی که در شرکت می آید مدت محدودی به عنوان متصدی بانک باشد و برود.
و حالا من دارم محاسبه می کنم که چقدر طول می کشد تا روزگاری در سرزمین ما رفتار آدمیان شکل توسعه یافته بگیرد و مشتری بابت کارش طلب کار باشد، نه صاحب کار
۱ نظر:
دادا سلام
اميدوارم از ديدن تناقضات زياد دچار مشكلات روحي و رواني نشوي . به هر حال قصه اين باجه بانك همچنان باقي است و ظاهرا نمي خواهد حل شود با اين تفاوت كه اينجا بانك چماق برايتان مي فرستد
ارادتمند ابو باران
ارسال یک نظر