این روزها دو اتفاق همزمان رخ داد که هر دو از یک جنس بودند و مقایسه آن ها تفاوت تدریس را در آلمان و ایران برای من مشخص تر کرد.
در رویداد اول چند ماه پیش 4 نفر از دانشجویان صنایع شریف مراجعه کردند و برای انجام پروژه درس اصول مدیریت اطلاعات می خواستند. اطلاعاتی از قبیل شرکت های زیر مجموعه شرکت و می گفتند اگر در پروژه نیاوریم استاد نمره نمی دهد؛ یا گروه های غیررسمی که وقتی پاسخ گرفتند در شرکت ما این ها را نداریم گفتند ما حتما باید بیاوریم و اجازه گرفتند که بنویسند گروه کوه یک گروه غیررسمی در سازمان است تا نمره پروژه را بالاتر ببرند؛ یا این که لیست کمیته های شرکت، تعداد کارگر، تعداد سرکارگر، تعداد کارمند را می خواستند.
در رویداد دوم، همسر گرامی که در آلمان دانشجوی رشته غیرمدیریت است، درس اصول مدیریت را دارد، می گوید که استاد درس گفته به عنوان پروژه لیست آموزش های مورد نیاز کارکنان در زمان تغییر سازمان را تهیه کنید.
وقتی این دو را در کنار هم می گذارم، بخشی از علت عدم پیشرفت علم مدیریت را ایران را می توانم معلول همین رویکردهای تدریس بدانم. وقتی که آن گروه دانشجویان آمدند و برایشان گفتم که من هم روزگاری این درس را گذرانده ام و برایشان سرفصل های جزوه درس را که در یاد داشتم، توضیح دادم، همگی متوجه شدیم که سرفصل های درس نسبت به 10 سال پیش هیچ فرقی نکرده و تازه 10 سال قبل من می دانستم که این سرفصل ها از 15 سال قبل هم تدریس می شده یعنی از 25 سال پیش تا بحال همان درس با همان کیفیت در کلاس تدریس می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر