هزار و پانصد نفر چندین شبانه روز سفر میکردند. در هر واگن هشتاد نفر را جا داده بودند. واگنها آنقدر پر بود که تنها در قسمت بالای پنجرهها روزنهای برای تابش نور گرگ و میش سپیده دم به چشم میخورد. همه انتظار داشتند قطار سر از کارخانه اسلحهسازی در آورد و این جایی بود که ما را به بیگاری می کشیدند. سوت قطار مانند ضجه کسی بود که التماسکنان به سوی نیستی سقوط میکرد. سپس قطار به خط دیگری تغییر مسیر داد و پیدا بود که به ایستگاه بزرگی نزدیک میشویم. ناگهان از میان مسافران مضطرب، فریادی به گوش رسید، «تابلو آشویتس!» بله آشویتس نامی که مو بر تن همه راست میکرد: اتاقهای گاز، کورههای آدمسوزی، کشتارهای جمعی. قطار آن چنان آهسته و با تانی مرگباری در حرکت بود که گویی میخواست لحظههای وحشت ناشی از نزدیک شدن به آشویتس را کشدارتر از آنچه هست بگرداند: آش ... ویتس!»
کتاب انسان در جستجوی معنا، در ایران بسیار معروف است و فکر می کنم بیش از 50 بار چاپ شده است اما خواندن آن برای تحمل روزهای سخت تسکین دهنده است.
کتاب، این نکته را یادآوری می کند که کسانی بوده اند و روزگاری بس سخت تر از روزهای ما گذرانده اند و توانسته اند زنده بمانند و این زنده ماندن جز با زنده نگهداشتن معنای زندگی در ذهن و روح انسان ممکن نیست. نویسنده کتاب روزهایی را توصیف می کند که چگونه پس از 6 ماه توانسته اند در 2 دقیقه با آب سرد استحمام کنند و این برایش لذتی بس بزرگ بوده است. یا جایی که مجبور بوده اند با کفش های پاره، بر روی انبوه برف ها راه بروند و در ارودگاه کار اجباری کار کنند. (دانلود کتاب +)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر